✉️ خر و خرسواری، دانش و بیخردی
✒️ مزبان حبیبی
دو خصلتِ تقریبا مشابه در مردم هست که دیگران را بیشتر آزار دهد تا دارنده خصلت را، یکی آلزایمر و دیگری بیخردی
اولی را لاجرم باید تحمل کرد چرا که خویشتن چندان در ابتلا به آن مقصر نیست اما دومی را باید چاره کرد که بیخرد هم خود را هلاک کند و هم جامعه را به گمراهی و ضلالت میکشد.
بیخردی گناه است، گناه کوچکی هم نیست اتفاقا گناهیاست بس بزرگ، چون بیخرد اطرافیان را سخت میآزارد در حالیکه خود در سایهسار نادانی خویش به آسایش نشسته باشد.
گنهکارتر چیز، مردم بود
کهاز کینوآزش، خرد گمبود
هرگاه دیدید بیخردان بر صدر نشسته باشند از آن مجلس دوری کنید که آنجا جز فلاکت و شوربختی قسمت نمیشود.
اگر مردمانی را میل به خریت باشد، همهکس را سزاوار است به خرسواری،
گفتنیها بگفتمی ای جان، گر نترسیدمی ز ویرانی
نقطه مقابل بیخردی، دانایی است چندان که این دو سالیان است در تقابلاند و کشمکش، جامه بیخردی همیشه زرباف است و فسونگر، زنهار که فریفته نشویم، خردمندان اما سادهاند و سادهاندیش، بیریا هستند و قابل باور
و هنگامی که مردمی دانا شوند، به دانش و خرد مسلح شوند و از خریت فاصله خواهند گرفت و هیچکس را توان خرسواری بر آنها نیست.
پس اگر مردمی را به خرسواری گرفته باشند، قضا و قدر را نفرین نکنند که میل به آن دارند و برای فرار از خریت راهی جز دانش آموختن نیست.
به رنج اندر آری تنت را، رواست
که خود رنج بردن به دانش، سزاست
بیخردان به آنچه نمیدانند اعتقاد کامل دارند و در دفاع از این نادانستهها مصر، در حالیکه خردمندان همواره به دانایی خود تردید دارند.
پس مرا یارب، به دانایی رسان
تا ز شر جمله، باشم در امان
مزبان حبیبی
بیستویکم دی نودونه