فهرست بستن

اسد خان بختیاروند

اسدخان بهداروند معروف به اسدخان شیرکُش یا شاه اسد بهداروند، ایلخان بختیاری از سرداران بهداروند یا بختیاروند، طایفه‌ای از شاخه هفت لنگ بختیاری بوده است.

محتویات

  • ۱جنگ‌ها
  • ۲پس از اسدخان
  • ۳اشعار حماسی جنگ کُلُنچی
  • ۴پانویس

جنگ‌ها

جنگ‌های اسدخانی در سالهای ۱۲۲۵–۱۲۵۶قمری/۱۸۱۰–۱۸۴۰میلادی بین اسدخان رئیس شاخه بهداروند هفت لنگ و الیاس خان دورکی پسر ارشدفرج الله خان دورکی رئیس شاخه دورکی هفت لنگ از مهمترین اتفاقات تاریخ بختیاری بوده است. طی این درگیری‌ها هفت لنگ‌ها به دو گروه تقسیم شده بودند و هواداران اسدخان بهداروند و الیاس خان دورکی با هم‌درگیر شده بودند.

اسدخان در زمان فتحعلی‌شاه قاجار سر به شورش و اطاعت نکردن از دولت و حکومت مرکزی برداشت و با قوای حکومتی درگیریهای فراوانی داشت. به سبب همین نافرمانی‌ها، وی به همراه علی صالح خان آل جمالی بهداروند و الیاس خان دورکی دستگیر و در تهران زندانی شد. پس از مدتی او عفو و آزاد شد، و به میان بختیاری بازگشت. در عوض از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانه قشون قاجار را از جنگلهای بختیاری تأمین نمایند که اسدخان از این کار سرباز زد.

در سال ۱۲۲۷ قمری، سپاهی به فرماندهی محمدعلی میرزای دولتشاه (ولیعهد فتحعلیشاه قاجار) برای سرکوب او به منطقه بختیاری فرستاده شد. در این نبرد که به «جنگ کُـلُنچی» معروف است، سپاه قاجار به اتّفاق قوای متجاوز فرانسوی، اسدخان و ایل بهداروند را در منطقه کوهستانی و صعب العبور «کُـلُنچی» در دامنه‌های شمالی زردکوه بختیاری گرفتار جنگی خانمانسوز می‌نمایند. در این نبرد خونین و خانمانسوز، بهداروندها از جان و مال خود گذشتند و اسدخان بهداروند با همکاری سردارانی همچون: داودخان بهداروند، محمودخان بهداروند، حسین خان بهداروند، ابدال خان بهداروند، آقاخان بهداروند، علی صالح خان آل جمالی بهداروند، حسن خان آل جمالی بهداروند، اسدالله خان منجزی، عزیزخان منجزی، تَمبُرخان منجزی، آحسین منجزی (معروف به آحسین قَمه طلا یا آحسین شمشیر شُل)، آشهباز منجزی (معروف به آشهباز حَیسه سوار)، آامان‌الله بلیوند، آحبیب‌الله مش مرداسی، آصیدال بک چنگایی (معروف به صیدال بَک)، آمندنی کاله ، آمحمدقلی اسنکی (پدر آجافر)، آعلی محمد اسنکی ، آحسین اسنکی ، طهماسب خان راکی، آاسحاق کهیش، آخسرو حموله و رشادت بی نظیر سواران ورزیده و تفنگچیان چیره‌دست طایفه منجزی (معروف به سواران و تفنگچیان رَمُوری) حصر خود را شکست و ایل بهداروند با دفاع از شرف و ناموس و حیثیت خود، سرافرازانه نجات پیدا کردند و به محل استقرار خود در «دژ ملکان» یا «دز اسدخان» بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و سال‌ها در پای دژ با بهداروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد. در این جنگ پسر بزرگ حبیب الله خان دورکی و پسر بزرگ عزیز الله خان دورکی (برادرحبیب الله خان دورکی ) امامقلی خان دورکی کشته شدند.گفتنی است طبق منابع معتبر نامدارخان منجزی در این جنگ حضور نداشت که برخی منابع جدیدا و با تحریف اعلام میکنند وی در جنگ حاضر بوده .

اسدخان توانست ایل خود را از نابودی حتمی نجات داده و به دِژ معروف خود (دِز مَلکان) رسانده و در آن دِژ مستحکم پناه بگیرد. اسدخان و ایل بهداروند به منظور تجدید قوا و گرفتن انتقام به مدّت چند سال به ییلاق نیامده و در خوزستان مانده و به تقویت بنیّة مالی و نظامی خود پرداختند.

دوران اسدخان یک دوره انتقال قدرت از زندها به قاجارها بود. اسدخان از همان ابتدا نا اهل بودن قجر را تشخیص داده و آن را گوشزد می‌کرد. اینکه برخی مورّخان[کدام؟] نوشته‌اند: محمّدعلی میرزای دولتشاه، اسدخان را مطیع کرد، درست نیست چون او با زور شمشیر بر اسدخان پیروز نشد، بلکه توانست با مذاکره اسدخان را متقاعد کند که چون عثمانی‌ها به ایران حمله کرده‌اند جنگ داخلی به زیان کشور و مملکت است و باید پایان پذیرد.[نیازمند منبع] اینکه در تاریخ همراهی اسدخان در جنگ‌های علیه عثمانی دیده می‌شود و پس از خاتمه جنگ‌ها اسدخان بدون هیچ منصب حکومتی به سرزمین بختیاری بازمی‌گردد، نشانه‌ای برای این موضوع است.

جمله‌ای معروف از اسدخان بزرگ در تاریخ یادگار مانده است. او در پاسخ کسانی که وی را در به رسمیت شناختن قاجارها ترغیب می‌کردند، گفت:هرگز اجازه نخواهم داد که مُغول‌ها بار دیگر بر ایران حکومت کنند

دوره ریاست اسدخان بر طایفه بهداروند یا به قول «لُرد کُرزون»، دوره ایلخانی بودن اسدخان در بختیاری از سال ۱۸۱۵ تا ۱۸۴۰ میلادی به مدّت بیست و پنج سال در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار بود.

پس از اسدخان

پس از اسدخان بزرگ (معروف به اسدخان شیرکُش یا شاه اسد بختیاری)، پسرش جعفرقلی خان، ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او پس از قتل‌عام و کشتار نامدارخان منجزی و عموزادگانش (اولاد سلیمان خان) معروف به “تیپ سوار بهداروند (از دو طایفه علاءالدین وند و منجزی)” در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمت‌الدوله حاکم لرستان و بروجرد، در سال ۱۲۸۵ قمری، به قتل رسید.

برخی منابع تاریخی[کدام؟] جعفرقلی خان بهداروند را با جعفرقلی‌خان دورکی (پدربزرگ علیقلی خان سردار اسعد) که میان سال‌های ۱۲۵۶–۱۲۶۵ قمری/۱۸۴۰–۱۸۴۹ میلادی، ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفته‌اند.

اشعار حماسی جنگ کُلُنچی

کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنچی / صحرانه سوار گرهد، کُـوهنه تُفنگچی

کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنگ دار / اَسَدخُون جنگ اِکُنه، وا شاه قاجار

کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنگ بُر / جنگ به جُرأت کُنن، عَـزیز و تَمبُـر

تَـمبُـرخُون جار اِزَنه، عزیز جُونُـم / اَر با شاه جنگ اِکُنُم، اُو پُشت شُونُـم

بِس مَگُوهین تَمبُـر کَلُو، بِگُوهین بَهادُر / جنگ به زَرده کُنه، شَوخی به چقاخُور

عزیزخُون و تَمبُرخُون، دو شیر جنگی / اسدالله خُون شاهراه کَشه، به وقت تَنگی

فَرَنگی گُراز خُوره، توپ بِم اِریزه / کِی دیده شاه اَسَدم، ذُغال بِویزه

کُلُنچی ویر و خَـراو، ایل به گُداره / نمدار خون مُنجزی، به جنگ دیاره

کُلُنچی ویر و خَـراو، ایل به شُلوُه / نمدارخون مُنجزی، سی جنگ کَلوُه

شیرُم با شاه اَسَدُم، او شیرِ جنگی / غم ایل اِخُـوره، به وقتِ تَنگی

سَنگر شاه اَسَدُم، سَـرپُوش نَداره / عزیزخُون نِهیب بِکُن، جنگ مایه داره

سَنگر شاه اَسَدُم، چَندی قشنگه / تَمبُرخُون نهیب بِکُن، دی وقت جنگه

اَسَدخُون سُوار آبید، به اسب بادپا / نمدارخون شَوخی بزَید، به لشکر شاه

اَسَدخُون سُوار آبید، به اسب بالدار / نمدارخون شَوخینه زَید، به شاه قاجار

نمدارخون منجزی، اَی کُـر بی دا / چپ و راست تیر اِیوَنه، کافر نَبینا

نمدارخون مُنجزی، اَی خانِ هفت لنگ / به اُرُش جنگ اِیکُنه، چی شیر مِن تَنگ

زَردکوه گردن بُلند، داره دوتا تاج / عزیزخون و تمبر کلو، پاس اگِرن باج

آحُسین قَمه طِلا، شمشیر به دَستس / مِنِ خین لِـر اِخُـوره، چار نال اَسبس

آحُسین مُنجزی، شمشیر گُلچی / جُور شیر جنگ اِکُنه، تَنگ کُلُنچی

شَهواز حَیسه سُوار، سُوار حَیسه / حَیسنه به خان بداد، خُوس مَند به جَنگه

کُلُنچینه به زَر خِرُم، به جون فروشم / چِرِشت ایل و تَبار، ایاه به گوشم

اَسَـدالله خُـونُمَـی، طَهماسِ راکی / کافَرِ کُوه تَش اِگره، سی ایلِ شاکی

اَسَـدالله خُـونُمَـی، بَهرُمِ سُلطُـون / کُر بکُشین سُون، که اکُشِن تُـون …[۱]

پانویس

مطالب مرتبط با موضوع