سردار رضی خان بابادی فرزند امان الله خان خسروی سپهدار لشکر ابولقاسم خان بختیار یکی از کلانتران رسمی ایل بابادی که پدرشان امان اله خان از مردان شجاع ایل بابادی بود که در جنگ فتح تهران در صف اول مبارزه بودند. آرضی خان نوه خسروخان بابادی بودند.
سردار رضی خان فاتح جنگ های: سفید دشت ، قلعه تل ،شوخی بیرگان ، جنگ های علیه رژیم ستم شاهی بودند
ایشان شانه به شانه جعفرقلی خان رستمی، آملا جلیل، آمراد غییی، مهراب خان عجمی و بقیه خوانین بختیاری در تمام جنگ های ایل بختیاری علیه دشمنان حماسه آفریدند
ایشان مدتی در زندان شاه بودند که پس از فرارش از زندان، مامورهای رژیم شاه وی را تا پل سور تعقیب کردند که ایشان از پهنای تنگ آب سور ب فاصله ۴متر پریدند و نجات یافتند. چند بار دیگر هم در جدال با رضاه شاه دستگیر شد که آخرین بار در قلعه چغاخور در زندان شاه دستگیر بود که قرار بود فردا اعدام شوند، با حماسه آفرینی آمراد غیبی پور، شبانه از زندان شاه فرار کرده و به مناسبت آزادی او، چند روز نوای ساز و توشمال ها در چشمه دیمه برپا بود و ایل بختیاری شادمان از آزادی ایشان شادی میکردند
درکنار آن حماسه این شعر خودنمایی میکند :
آرضی ب چغاخور زندان شاهه
شوخی زنم، آمراد پ کی ایاهه
این مرد بزرگ در سال ۱۳۴۱ بر اثر مرگ طبیعی درگذشتند
روحشان شاد و یاد و نامشان تا ابد گرامی باد.
خسروخان 17 پسر داشت . نوع تقسيم فرزندان ايشان بر اساس نام مادرانشان است كه به ترتيب زير است:
همسر اول خسروخان ، دختر عموي ايشان بي بي ماهيجان ، دختر حبيب خان بود . خسروخان از همسر اولش 7 پسر داشت كه عبارتند از :
چراغ خان
علي قلي خان
نصرالله خان
كربلائي محمدقلي
آمحمدرضا
آمرتضي
آرضاقلي
زن دوم خسروخان بي بي شرف از طايفه عرب بختياري يا عرب كمري بود و ايشان قبلا همسر جعفرقلي خان دوركي بودند كه بعد از كشته شدن جعفرقلي خان در جنگ منار به همسري خسروخان درآمدند . بي بي شرف از خسروخان 6 پسر داشت كه عبارتند از:
آمحمد حسين
امان الله خان(پدر رضی خان)
آاسد
آعزيز
آفرج الله
آعبدالله
زن سوم خسروخان ، بي بي بگم دختر ملاهاشم مهدي پور بود كه خسروخان از ايشان 3 پسر داشت . اسامي آنها به شرح زير است:
آغلامرضا
آعلي رضا
آمهدي (ميتي)
خسروخان از زن آخر خود كه از تش كوركور، طايفه ديناراني بود يك پسر بنام آراه خدا داشت
قسمتی ازخاطرات جعفرقلی بابادی
جنگ سال در ۱۳۲۰ فراگیر شده و نیروهای متحدین و متفقن خاک ایران را مورد تاختوتاز قرار داده بودند.
رضاشاه توسط انگلیسیها، از سلطنت خلع و به جزیره موریس تبعید شد.
نادرقلیخان و ابوالقاسمخان قیام و شورشی در بختیاری به وجود آوردند.
در این موقعیت اولاد ایلخانی حامی شاه و اولاد حاج ایلخانی جایگاه درباری نداشتند.
ابوالقاسمخان قیام خود علیه شاه را آشکار کرد، آنان به سران ایل و کلانتران نامه نوشتند تا در جنگ شرکت کنند. من (جعفرقلی خان) و مهرابخان عجمی و رضیخان خسروی همراه آنان ماندیم،
اینک فصل بهار گردیده،(فصل کوچ بختیاری که برای ادامه زندگی امری حیاتی است.)
نظامیان که مطلع شدند به اندیکا آمده و موضع گرفتند.
ما و سربازان، در لالی و اندیکا مختصر تیراندازی کردیم اما چون در حال کوچ بودیم، تاکتیکی و پراکنده بود.
نظامیان به راهنمایی عدهای از خوانین حامی شاه، اکثر نقاط حساس را در چهارمحال بسته بودند.
به بیرگان آمدیم و در خفا مستقر شدیم، در چالخشک و حسنلر موضع گرفتیم.
سرانجام، از میان جنگجویان ۳۰ نفر داوطلب شدیم به نظامیان شبیخون بزنیم، این نفرات از طوایف بهداروند، بابادی، گله، اسیوند، راکی و بابااحمدی بودند.
هشت نفرمان پیشجنگ شدیم
۱. آ رضیخان خسروی
۲. مهرابخان عجمی
۳.من (جعفرقلی)
۴. اسمال خان آلجمالی
۵. آمختار آلجمالی
۶. کربلایی مرتضی اسیوند
و دو نفر از طایفه لک بابادی بنام علی خون و ملا،
به طرف آببیرگان رفتیم.
نزدیکی چادرهای نظامیها، شهادتین را گفتیم، من و مهرابخان برنو داشتیم و بقیه سهتیر و پنجتیر، چند متری چادرها شروع به تیراندازی کردیم،
در این حمله سروان مظاهری (دکتر) و پنج نفر افسر و بیست سرباز کشته شدند، در همین حال عقبنشینی کردیم. هواپیما از اصفهان به امداد نظامیان آمده بود و ما از کوه چالغزال، به سمت نعلاشکنان عقب نشستیم و در ایل گله متفرق شدیم.
زه زراو دیربین ونم به شهریاری
اسمالخان دکتر زی وا صد نظامی
اسمالخان و قاسمخان، هی لر و باریک
اوردی قر نظام، به شو تاریک
شـر شُر مسلسل و تَک تَک برنو
شاه زدست آرضی، هیچ نیکنه خَو
روز بعد دوباره به نعل اشکنان رفتیم که اطلاع دادند یک ستون خواروبار و اسلحه با ۲۲ سرباز و ۲۲ قاطر، جهت کمک به نظامیان در حال عبور است که به موقع راه را بستیم، همه را غنیمت گرفتیم.
ادامه دارد. …
ویرایش و بازنشر: دکتر مزبان حبیبی بابادی
برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید
قسمت اول قوم باد قسمت دوم قوم باد قسمت سوم قوم باد
قسمت چهارم قوم باد قسمت پنجم قوم باد قسمت ششم قوم باد