📄 *ای کولبران مانده در برف*
✒ مزبان حبیبی
غم نان و غصه عشق، رقیبانی دیرینهاند در کوههای غرب ایران، اما چرا گفتهاند که فقط عشق خونبازی دارد؟
چه غمانگیز است قصه پر غصه نان، که کم از سرخی غزلهای عشق ندارد.
فرهاد قصه ما هم زده بود به کوه، اما نه برای کوه کندن به عشق شیرین، بلکه برای جانکندن به امید یک لقمه نان!
فرهاد این قصه، تیشه ندارد، جان شیرین میدهد برای لقمه نانی.
ای شاعران وطن، شعر نان بگوئید، عشق را رها کنید و از لقمههای نانی بگویید که خونین است.
از فرهاد بسرائید که ۱۴ ساله بود و بسیار جوانتر از تمام عاشقان تاریخ،
خسرو، مجنون، فرهاد، بیژن و تمام عاشقان تاریخ را رها کنید از عشق فرهاد بگوئید که کولبری میکرد و فرصت عاشقی نداشت.
در داستان کولهبران کورد، همه ما مقصریم.
مزبان حبیبی
سوم دی نودوهشت