فهرست بستن

ابوالقاسم خان بختیاری

با آمدن ابوالقاسم خان به سرزمین بختیاری و اعلام بسیج نیروهای عشایر،تعداد بسیاری از طوایف بختیاری که از ظلم حکومت رضا شاه به ستوه آمده بودند به او پیوستند.

نیروهای نظامی در دوران رضا شاه بعد از سالهای 1308 و شکست بختیاریها در سفید دشت و دهکرد و قتل عام رهبران آنها در سالهای 1313و1312 چون علی مردان خان و خان بابا اسعد و سردار فاتح و سردار اقبال بر بخشهای مهم بختیاری مسلط شده و باعث ظلم و ستم بسیار به عشایر گردیده بودند. همچنین برنامه هایی چون تحت قاپو خلع سلاح و غارت اموال مردم،باعث شده بود که بختیاری ها به ستوه بیایند به همین جهت با اولین اقدام ابوالقاسم خان ،از او پشتیبانی کرده و برای مقابله با نیروهای نظامی آماده گردیدند و ضربات سهمگین به آنان زدند که مهمترین آن جنگ می داوود (می دِویت) به فرماندهی علی عسگر خان بود.

 

در سال 1325 با تسلط حزب دموکرات در آذربایجان، ابوالقاسم خان به همراهی ناصر خان قشقایی جریان نهضت جنوب را تشکیل دادند. ولی مدتی بعد با وساطت تیمور بختیار و امرای ارتش و بردن قرآن و قسم نامه از طرف شاه ، ابوالقاسم خان تسلیم و به تهران منتقل شد و در سال 1334 به طرز مشکوکی مسموم و کشته شد. این قضایا را شعرا و مردم در قالب شعر سروده اند

 

« مَر جنگه مَر جنگه خدا دونه جنگ تفنگه –        مر اوو بی، مر اوو بی، خدا دونه جنگ برنو بی»

مگر جنگه (خدا می داند) جنگ تفنگه؛ مگر آب بود (سهل بود) خدا می داند جنگ ِ «برنو» بود

« شاد اِوی آقا اَوول خدا دونه جومه گرامی –    تا صد سال دال بخوره خدا دونه لاش ِ نظامی»

شاد آمد ابوالقاسم خان (خدا می داند) جامه اش عزیز است؛ تا صد سال عقاب ها لاشه های نظامیان را می خورند

«تفنگ ِ آقا اَوول خدا دونه برنو بلنده –              ار شویی َبنگِس بیو خدا دونه دشمن نمنده»

تفنگ ابوالقاسم خان خدا می داند برنو بلند است؛ اگر شبی صدایش بیاید دشمنی بر جای نمی ماند

«گویل شیرم بگوین خدا دونه وا «بی عظیمه» – سی اَوول خان مگریو خدا دونه خدا کریمه»

برادران شیرم بگویند به بی بی عظیمه (همسر ابوالقاسم خان)؛ برای ابوالقاسم خان گریه مکن، خدا کریم است

«چار بالون، چار طیاره خدا دونه چار تا زره پوش – مو گـُدم تهرون مرو خدا دونه زم نَگِرد گوش»

چهار هلیکوپتر، چهار هواپیما، چهار زره پوش (اشاره به حمله نظامیان)؛ به او گفتم تهران مرو، گوش نکرد

«نظامی کـُله پوستی خدا دونه لِنگا مَلاری –       مو گـُدم تو جنگ مکن خدا دونه وا بختیاری»

نظامی کلاه پوستی که اندامی بی قواره داری؛ من به تو گفتم با بختیاری ها جنگ نکن

«جونم با آقا اَوول خدا دونه چی مرد ِ کاری –     شو و روز جنگ ایکنه خدا دونه سی بختیاری»

جانم باشد ابوالقاسم خان مانند مرد ِ جنگ؛ شب و روز جنگ می کند برای بختیاری

«آ اَوول غیرت کشم خدا دونه مَر کس نداری – َ  وندیه خوت مین َتش خدا دونه سی بختیاری

ابوالقاسم خان با غیرت، مگر کسی را نداری؛ که خودت را به آتش انداختی برای ایل بختیاری؟

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

جنگهای ابوالقاسم خان بختیار بارژیم پهلوی

 اوضاع مملکت بعد از شهریور1320

در دوره قاجاریه ایل بختیاری به سبب ظهور خوانین بزرگی مانند حسین قلی خان بختیاری( که توانست عنوان ایلخانی را برای خود کسب کند و قلمرو خود را بسیار گسترش دهد و در نتیجه  نفوذ ، قدرت و ثروت خود را تا حد زیادی افزایش دهد) ، گسترش و نهادینه شدن ساختار منسجم ایلی ، یکپارچه شدن شاخه های هفت لنگ و چهارلنگ ،  نقش ایل بختیاری در  سقوط استبداد صغیر ، برقراری مجدد مشروطیت و شکست طرفداران شاه مخلوع در گوشه و کنار مملکت ، بر آوازه ، شهرت ، جایگاه و مرتبه اش  بسیار افزوده شد. اما با سقوط سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضا شاه روزبه روز  قدرت ایل بختیاری محدودتر و جایگاهش ضعیف تر شد. اگر چه بعضی از خوانین ایل بختیاری به ویژه جعفرقلی خان سردار اسعد در انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان سهم و نقش مهمی ایفا کردند اما به تدریج رضا شاه سیاستی در پیش گرفت که فروپاشی ساختارهای سیاسی و رزمی عشایر بختیاری را به دنبال داشت. اجرای سیاستهایی نظیر: خلع سلاح عشایر ، تخته قاپو و اسکان اجباری کوچندگان ، کشف حجاب ، قانون نظام وظیفه اجباری ، وضع مالیات های سنگین ، تجزیه خاک بختیاری ، ملغی ساختن عناوین ایلخانی و ایل بیگی ، دستگیری ، زندان و اعدام بسیاری از خوانین و کلانتران و اقامت اجباری بسياری از آنان در تهران  ، سرکوب بسیاری از قیام ها و تحرکات ، اجبار خوانین به فروش املاک و سهام شرکت نفت و تضعیف قدرت خوانین باعث  گردید تا زندگی کوچندگی تا حد زیادی فروپاشد. بسیاری از خوانین جوان ترجیح  دادند در شهرها  سکنی گزینند و جذب مشاغل دولتی شوند. بسیاری از عشایر نیز روانه شهرها به ویژه مناطق نفتی شدند و به عنوان کارگر بکار مشغول شدند. با تحریک عوامل حکومت ، عشایر همجوار در قالب گروههای مسلح به غارت عشایر بختیاری پرداختند. عوامل غارت و چپاول که در عرف محلی « تریده » نام داشتند ، ضربه های مهلکی به اقتصاد و معیشت کوچندگان وارد ساختند. همه این عوامل دست به دست هم داده  و فشار شدیدی به پیکره ایل بختیاری وارد ساخت که در نتیجه ، این ایل کهن بسیاری از ظرفیت های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، نظامی و انسانی خود را از دست داد.

وقتی در شهریور 1320 نیروهای متفقین وارد کشور شدند و آن را به اشغال خود در آوردند، بی نظمی و هرج و مرج بر کشور سایه انداخت. حکومت مرکزی به شبحی بدون قدرت تبدیل گردید. زندانیان سیاسی آزاد شدند، مخالفان رضاه شاه که در دوره سلطنت وی سرکوب شده بودند ، به افشای جنایات رضا شاه و ایادی وی برآمدند و خواستار تعقیب و مجازات عمال ستمگر رضا شاه شدند. آن دسته از خوانین و سران عشایر که در تهران تحت نظر بودند ، به مناطق عشایری خود بازگشتند و درصدد احیاء قدرت از دست رفته خود برآمدند. به دنبال آن تنشها و کشمکشهایی در مناطق ایلی ایجاد گردید که « این کشمکشها را باید نتیجه مقاومت ساختارهای اجتماعی و سیاسی کهن در برابر تحولات اجتناب پذیر زمان دانست»( کیاوند ، 1368: 126) در گوشه و کنار ایران شورش هایی شکل گرفت. تعدادی از خوانین بختیاری ، قشقایی و بویر احمدی از وضعیت پیش آمده استفاده کردند و به مناطق خود بازگشتند.

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

شورش در قشقایی

با سرکوب شدید عشایر ، ناصرخان وبرادرش خسروخان ، روسای ایل قشقایی به دستور رضاشاه در تهران تحت نظر بودند. رضاشاه که بزرگترین زمین خوار در تاریخ کشور ما به حساب می آید ، به آنها گفته بود ، کلیه املاک سمیرم را قباله کرده به دولت واگذار کنند و تاکید کرد که آنها آب سمیرم را دیگر نخواهند خورد. با ورود نیروهای متفقین به کشور و آشفتگی اوضاع ، خوانین قشقایی از تهران خارج شدند و به سمیرم رفتند. ناصرخان ریشخندوار ، طی تلگرامی به رضاشاه نوشت.« به سلامت وارد سمیرم شده فعلاً از آب و هوای مطبوع سمیرم استفاده کرده ، منتظر ارجاع اوامر ملوکانه هستم»

 ناصر خان قشقایی که به آلمانها تمایل داشت ، بی میل نبود تا منطقه تحت نفوذ انگلیسی ها  را به آشوب بکشد. همچنین بسیاری از املاک پدرش را که رضا شاه تصرف کرده بود ، باز پس گیرد. با این هدف در سال 1322 ه.ش. ابتدا در فیروزآباد در چند نوبت با نیروهای دولتی درگیر شد. گاهی پیروز و گاهی شکست می خورد.  چون نتوانست به هدف خود دست پیدا کند. بهتر آن دید برای تضعیف قوای ارتش جبهه های دیگری نیز بگشاید و در مناطق دیگر نیز ارتش را مشغول کند. برای این منظور برادرش خسرو خان را به همراه گروهی تفنگچی رهسپار سمیرم کرد.  ایلات بویری احمدی را  نیز به یاری طلبید. عبدالله خان ضرغام پور بویراحمدی نیز به آنها پیوست. تفنگچی های خسروخان قشقایی به اتفاق زیادخان دره شوری و خوانین بویر احمدی در اطراف پادگان سمیرم مستقر شدند. خسروخان به سرهنگ حسنعلی شقاقی فرمانده پادگان پیغام داد که بدون زدوخورد پادگان را تسلیم کند. سرهنگ حاضر به تسلیم نشد. عشایر قشقایی و بویراحمدی حلقه محاصره را تنگتر کردند. روز نهم تیرماه حمله عشایر آغاز شد. طی سه روز نبرد ، فرمانده پادگان به همراه جمع زیادی از افسران و سربازان مستقر در پادگان که شمار آنها بین 100 تا 200 نفر ذکر شده ، کشته شدند. پادگان به تصرف عشایر در آمد. سربازانی که به اسارت در آمدند پس از خلع سلاح آزاد شدند( کیاوند، 1368 ؛ موسایی ،  1367 ؛ مهدی نيا ، 1366).

یک روز بعد از سقوط پادگان ، ستون نظامی اعزامی از آباده در مهرگرد در شمال سمیرم در کمین گروهی از این تفنگچی ها می افتد. نیروهای کمکی شکست سختی متحمل شدند و تمام آذوقه و مهمات به تصرف تفنگچی ها در آمد.مدتی بعد حکومت مجبور شد با خوانین مدارا کند. بین ناصرخان ، خسروخان و سرلشگر جهانبانی و با حضور مرتضی قلی خان بختیاری که در این ایام فرماندار شهرکرد و بختیاری بود و با روسای قشقایی پیوند خویشاوندی داشت ، مذاکراتی صورت گرفت که منجر به انعقاد پیمان صلحی گردید. بر اساس این صلح نامه خسروخان قشقایی به بعنوان ایلخانی قشقایی تعیین گردید. سلاح های غنیمت گرفته شده تحویل ارتش گردد و ناصرخان به عنوان نماینده مردم فیروزآباد به مجلس فرستاده شود.( طیبی ، 1381 : 3تا 15)

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

شورش اول ابوالقاسم خان

چنانکه گفته شد ، در شهریور 1320 با عزل رضا شاه ، فشار اجرای سیاستها و برنامه های حکومت بر عشایر بختیاری برداشته شد. در این شرایط و فضای جدید به نظر می رسید، امکان احیای ساختارهای ایلی و بازگشت قدرت و جایگاه از دست رفته ایل فراهم شده است. اما خوانین بختیاری دیگر روحیه و توان سازماندهی ایلی و مسلح کردن طوایف بختیاری را نداشتند. بیشتر خوانین زندگی در شهر را بر حضور در بین ایلات ترجیح دادند و در دستگاههای دولتی بکار مشغول شدند. از قول « گارثویت » روزی سردار محتشم به بعضی از دوستان ایرانی خود گفته بود « ما بختیاری ها … بیش از حد به زن و شکار تمایل داشتیم ولی حالا در عوض بچه ها یمان به بازی تنیس علاقمند هستند». در این اوضاع و احوال حکومت مرکزی برای جلوگیری از راهزنی ، آدمکشی و ناامنی ترجیح داد که سرپرستی و اداره امور ایلات  و مناطق را به خوانین و اشخاص متنفذ واگذار کند.

ابوالقاسم خان بختیار نیز که در این شرایط در تهران زندگی می کرد با گسترش هرج و مرج در کشور بعد از شهریور 1320شمسی ، از سوی دولت به عنوان فرماندار کاشان منصوب گردید. اگرچه برخی از اهالی و اصناف کاشان برای ابقای وی تلاش فراوان کردند. اما دولت به وی مظنون گردید که به آلمانها گرایش دارد و از آنها طرفداری می کند. تحت فشار انگلیسی ها به تهران احضار و پس از شش ماه از فرمانداری برکنار گردید. همچنین به وی ابلاغ گردید که اجازه ندارد از تهران خارج شود. بعدها هفته نامه« تهران مصور » ( 1/12/31 شماره 497) اعلام کرد که ابوالقاسم خان قبل از شهریور 1320 با آلمانها قراردادی بسته بود که هنگام ورود قوای آلمان به ایران به آنها کمک کند و در عوض نایب السلطنه ایران شود. « مهراب امیری » نیز در باره شورش ابوالقاسم خان در سال 1322شمسی می نویسد: « ابوالقاسم بختیار یکی از چهره های مرموزی است که تاکنون گرایش سیاسی او به درستی شناخته نشده است. در سال 1322 غائله بختیاری را در ایذه رهبری می کرد و در همان روز ها شایعاتی بر سر زبانها بود که با عمال و مامورین آلمانی (مایر) سروکار دارد.  مایر آلمانی به وسیله هواپیما پول، اسلحه و مهمات برای ابوالقاسم خان می ریخت و وی با کمک آلمانها در مناطق بختیاری دست به شورش زد و بیشتر طوایف بختیاری به ویژه عشایر جانکی گرمسیر و بهمئی به او پیوستند (مکبن روز، 1373: 231،190،186؛ مهدی نيا ، 1366: 455).

 بر اساس سند شماره 181302 مورخ 21/6/1322 موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، دخالت خارجیان ( آلمانها) در امور داخلی کشور موجب تحریک ابوالقاسم بختیار و برپایی غائله از سوی وی در منطقه بختیاری گردید. بر همین اساس امان الله جهانبانی و فضل الله علی آبادی مامور سرکوب غائله مزبور شدند. اگرچه بسیاری از خوانین مسن و شاغل در دستگاهها و وزارتخانه های دولتی طرفدار سنتی انگلیسی ها بودند ، اما هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم بیشتر خوانین جوان و اکثریت عشایر بختیاری به آلمانها گرایش داشتند. گرایش عمومی بختیاری ها به آلمانها ، زمینه حضور آلمانها را در خاک بختیاری فراهم می ساخت.اگر آلمانها موفق می شدند جریان استخراج و صدور نفت را در حوزه های نفتی مختل کنند ، می توانستند موتور جنگی نیروهای متفقین را از حرکت بازدارند و آنها را زمین گیر کنند.به همین دلیل تلاش فراوان کردند تا در بین خوانین بختیاری نفوذ کنند و مناطق نفتی را دچار تشنج و اغتشاش نمایند. خوانین جوان بختیاری به چند دلیل به آلمانها تمایل داشتند: تنفر عمومی مردم ایران از انگلیس ، بر احساسات خوانین جوان و پرشور بی تاثیر نبود. مردم ایران که از انگلیسی ها آسیب دیده بودند، مترصد فرصتی بودند تا به آنها ضربه وارد سازند. از سویی دیگر ایل بختیاری به وسیله رضاشاه که تحت حمایت انگلیس بود ، ضربات سختی خورده بود. بختیاری ها که از این موضوع به خوبی آگاهی داشتند ، بی میل نبودند تا ضرب شصتی به انگلیسی ها نشان دهند. آن دسته از خوانین بختیاری نیز که به هر دلیلی از حکومت ناراحت و دلخور بودند نیز درصدد بودند تا با تمایل به آلمانها به این مساله واکنش نشان دهند. این عوامل به همراه تحریکات و تبلیغات ماموران دولت آلمان دست به دست هم داد و منطقه بختیاری را سمت اغتشاش و آشوب به نفع آلمانها سوق داد.

 به دنبال عزل ابوالقاسم خان از فرمانداری کاشان ، درنیمه دوم اسفند سال 1320 وی به اتفاق هشت نفر از جمله  چهارنفر از خوانین کهگیلویه به اسامی عبدالرضاخان ضرغام پور ، محمدعلی خان طیبی ، پسر سرتیپ خان ،  یک نفر از خوانین دشمن زیاری ، ناصرخان قشقایی و سروان علوی با دو دستگاه اتومبیل مخفیا نه تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند. با اطلاع دولت از خروج ابوالقاسم خان از تهران ، به واحدهای نظامی دستور داده شد ، سریعاً وی را دستگیر کنند و به تهران بفرستند. وی در یک جنگ و گریز به « بونک » در منطقه سمیرم رسید و با اسب خود را به فلارد رساند ، خوانین فلارد استقبال شایانی از وی  نمودند. بسیاری از اهالی لردگان از مدتها پیش به خرید اسلحه و مهمات مبادرت کرده بودند. با تجهیز عشایر انتظار می رفت که منطقه در آینده نزدیکی شاهد تحرکات و آبستن حوادث خواهد بود. (سند شماره 1) ابوالقاسم خان در منطقه جانکی مستقر شد. نامه هایی به کلانتران و کدخدایان طوایف بختیاری نوشت. ضمن تحریک احساسات ایلی و یادآوری ظلم و ستم رضا شاه ، آنها را به همکاری و همراهی فراخواند. وی هدف بزرگتری نیز مدنظر داشت و آن اتحاد طوايف لر زبان به ويژه بختياری ها و طوايف کهگيلويه و بويراحمد بود. او می خواست با ایستادگی در مقابل دولت مرکزی، به نفع آلمانها وارد عمل شود و کنترل منطقه را بدست گیرد. ابوالقاسم خان تلاش کرد تا از وضعیت بوجود آمده استفاده لازم را ببرد. وی به جمع آوری نیرو و سازماندهی آنها پرداخت. طوایف بختیاری نیز که دلخوشی از حکومت پهلوی نداشتند به ابوالقاسم خان پیوستند.( امیری ،1385: 252،253 ؛ امیرحسینی نیکزاد : 293،294) به دستور ابوالقاسم خان « قاید نصیر تامرادی » مامور خلع سلاح پاسگاه لردگان و« ملا ولی قاید گیوی » مامور بستن « گردنه کره » شدند. نوروز سال 1321 شمسی را ابوالقاسم خان در جانکی سپری کرد.  افراد مسلح تحت امر وی به حدود پانصدنفر می رسیدند. روستای« کوشکی » که نزدیک به گردنه کره بود ، به عنوان مرکز  فرماندهی و محل استقرار اردوی نظامی انتخاب شد. چند درگیری پراکنده با قوای دولتی صورت گرفت. به دنبال شورش ابوالقاسم خان بخش وسیعی از خاک بختیاری تا نزدیکی بروجن ناامن و آشفته شد. با گسترش ناامنی ، در اردیبهشت ماه سرهنگ « شمسی » به همراه شخصی به نام « علیزاده » که با ابوالقاسم خان رابطه دوستی داشت ،  به ملاقات ابوالقاسم خان آمد و اظهار داشت که سرلشگر زاهدی ، خواهان ملاقات با ابوالقاسم خان است. سرلشگر زاهدی که در این زمان فرمانده لشگر اصفهان بود ، خود متهم بود که به آلمانها تمايل دارد و هدايايی از آنها دريافت کرده بود(اسفندیاری ،1385) ( به همین خاطر مدتی بعد توسط انگلیسی ها بازداشت و به سرزمین فلسطین تبعید گردید) روز 14 اردیبهشت در گردبیشه ملاقات صورت گرفت.  مذاکرات شش ساعت به طول انجامید. پس از بازگشت از مذاکره ،  ابوالقاسم خان گفت:  به تهران می روم بعد از ده روز تا دو هفته بر می گردم. از درگیری با قوای دولتی خودداری کنید ، تنفگچی ها را از گردنه فراخوانید و گردنه را  تحویل ارتش دهید و اجازه دهید نیروی نظامی وارد منطقه شود.( خسروی1384 : 329-337) به نظر می رسد با رويگردانی سرلشگر زاهدی از آلمانها ، ابوالقاسم خان نيز به تبعيت از وی دست از شورش برداشت و روانه اصفهان شد. اما این پایان کار نبود ،  در بهار 1321 طرفداران ابوالقاسم خان در گرمسیر درگیری پراکنده ای با قوای دولتی داشتند. کلانتران بختیاری متحد اولاد حاج ایلخانی مردم را به شورش تشویق می کردند. با ورود ایل به ییلاق بر دامنه و شدت تنش ها افزوده شد ، جنگ و گریزهای پراکنده ای نیز انجام گرفت. یک ستون از واحدهای نظامی در منطقه شهریاری مستقر شد. طرفداران ابوالقاسم خان تصمیم گرفتند به این نیروها شبیخون بزنند. در اواخر تابستان 1321 شبیخون انجام گرفت. با «  شبیخون شهریاری »( بیرگان ) اوضاع منطقه بسیار متشنج شد. در این شبیخون ،  یک افسر( دکتر مظاهری )  و چند نظامی دیگر کشته شدند.  مدتی بعد کاروان آذوقه نظامیان بدست بختیاری ها افتاد. جنگ و گریزبا قوای دولتی به « دشتک» و « الیکوه» کشیده شد. ابوالقاسم خان به فارسان آمد. پس از مشاوره با بسیاری از کلانتران وریش سفیدان متحد خود ، اردوی نظامی در « چال نمد » بالای گوجان برپا شد. پس از آن ابوالقاسم خان با بسیاری از خوانین بختیاری به رایزنی پرداخت و آنها را به برپایی نشستی در چغاخوردعوت کرد. در نشست چغاخور پس از شور و گفتگوی بسیار و با هدف احیای ساختار و نظام ایلی ، منطقه بختیاری را به چند بخش تقسیم کرد، برای اداره مناطق و طوایف احکامی برای کلانتران صادر کرد. با شروع کوچ پاییزه ، ابوالقاسم خان تمایل داشت تا دامنه شورش به گرمسیر بختیاری یعنی خوزستان کشیده شود. به همین خاطر بسیاری از کلانتران متحد خود مانند  نادرقلی خان بختیار ،  حاجت مرادخان بهداروند  ، جعفرقلی خان رستمی بابادی و آرضی خسروی بابادی را مامور سازماندهی و گسترش شورش در خوزستان کرد. این افراد موظف بودند کلانتران ، ریش سفیدان و عامه مردم را تحریک و ترغیب به شورش کنند. آنها با این هدف به اندیکا و لالی عزیمت کردند.

 

اشعار محلی:

      ز زراو دیربی ونم ، به شهریاری                         اسمال خان1  ، دکتر زید وا صد نظامی

   اسمال خان ، قاسم خان هی لر باریک                   اوردی قر نظام به شو تاریک

     سربازون منه چادر نبین خوردار                           بلدی شوخی زنم مختار سردار2

     آقلی3 و آرضی4 سره سوارون                           تاخت اورد ز کوه به لم چی سیل و بارون

     مهراب خان عجمی همتا نداری                            چی خودت پیدا ندا من بختیاری

  ا ُسُکه وِ  بیرِگُـن  شَو خین  اِزیدُم                            تیر وَندم سرهنگ تموم  دُکتر زیدُم

شرشر مسلسل ، تک تک برنو                                  داغ زدست آرضی شو نی کنه خو

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

توضیحات

1-اسماعیل خان بهداروند    2- آمختار آل جمالی   3- آقلی- جعفر قلی خان رستمی بابادی یکی از کلانتران 4-رضی خان خسروی بابادی یکی از کلانتران بابادی

 

شاد اٌ وی آقا اَبُل جومِه گرامی تا صد سال دال بخٌره لاشه نظامی

 

معنی: ابوالقاسم خان با لباس برازنده اش به شادی آمد. او آنقدر نظامی کشته است که تا صد سال دیگر که کرکسها بخواهند گوشت آنها را بخورند باز هم گوشت برای خوردن دارند.

سر لشکر رحمانی گُ بیو بکنیم صُل رومِزمُ بِت اِدُم تا قلعه تــُل

 

معنی: سرلشکر رحمانی گفت بیا آشتی کنیم تا از رامهرمز تا قلعه تل را در اختیار تو بگذارم.

پاسخ ابوالقاسم خان را در قالب شعر چنین نوشته اند:

 

گر شیرازِ وَنی رِیس بِت نیکُنم صل ایبینی جنگ اِکُنم برنَو سرِمُل

 

معنی: اگر شیراز را هم به آن اضافه کنی با تو صلح نخواهم کرد. می بینی که جنگ می کنم و تفنگ برنو روی شانه دارم.

شعرا اشعار حماسی ابوالقاسم خان را در قالب شعر چنین سروده اند:

 

شاد اُوی آقا اَبُل جومه گرامی تا صد سال دال بخرُه لاشه نظامی

 

معنی:.ابوالقاسم خان با لباس برازنده اش به شادی آمد. او آنقدر نظامی کشته است که تا صد سال دیگر که کرکسها بخواهند گوشت آنها را بخورند باز هم گوشت برای خوردن دارند.

رَضی خان بابادی دَستُم وِ شالت لاشم وا خُت مَبَر برنو حلالت

 

معنی:ای رضی خان بابادی دست من به شال تو (التماس می کند) لاشه مرا با خودت نَبَر،برنو من بر تو حلال باشد.

قاغذی بنویسُم و بی ستاره زر بده فشنگ بخر جنگ وَس دُواره

معنی: نامه ای به بی بی ستاره می نویسم: طلا هایت را بفروش و فشنگ بخر که دوباره جنگ شروع شده.

چار بالون چار طیّاره چار تَنگ زِ دُولت پیشواز اَبُل اُوی ناصِرَ صُولََت

 

کلمۀ “خدادونا” یعنی خدا می داند نوعی اضافه شعری است در زبان بختیاری که در فونتیک اشعار جای درست آن را نوشته ایم.

 

معنی: چهار تا بالن چهار تا هواپیما چهار تنگه از دولت در کمین آقا ابوالقاسم است. ناصر صولت به پیشواز ابوالقاسم آمد.

دُکََلا بال هوا بالا تنیده کی دیده تیله زنی پلا بُریده

معنی: دو تا کلاغ (هواپیما ها به کلاغ تشبیه شده اند)هوا بالهای خودشان را تکه تکه کردند چه کسی تا حالا دیده زن جوانی موهای خودش را از ناراحتی ببرد.

 

قاغذی بنویسُم تا تخت تهرون نظامی جنگ ایکونه واتیل شیرون معنی: نامه ای به پایتخت می نویسم که بدانید نظامی های شما با سپاهان شیر (یا با فرزندان شیر) جنگ می کنند.

قاغذی بنویسُم تی داک پیرُم زر بده دوا بخر سی زَخمِ تیرُم

 

معنی: نامه ای می نویسم به مادر پیرم که طلا هایت را بفروش و دوا بخر برای زخمی که بر اثر اصابت تیر برداشته ام.

قاغذی بنویسُم تی بی عظیمَه زر بده فشنگ بخر جنگ وَس وِ دیمه

معنی: نامه ای می نیسم به بی بی عظیمه که طلا هایت را بفروش و فشنگ بخر که در دیمه جنگ شده است.

 مفاخر سرزمین

اولین ایرانی که در امریکا پزشکی خواند یک بختیاری بود !

جناب آقای دکتر محمد حسین عزیزی متخصص و جراح گوش ، گلو و بینی و پژوهشگر موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران در صفحه پزشکی شماره ۵۹۶ روزنامه شرق به معرفی کتابی در زمینه تاریخ پزشکی ایران پرداخته که در آن یادی شده از مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا درس پزشکی خواند و عمر خود را در خدمت به علم گذاشت.

دکتر عزیزی مطلب خود را تحت عنوان از کوههای بختیاری تا نیویورک ارائه داده و طی آن به معرفی کتابی به زبان انگلیسی پرداخته که فرزندان مرحوم بختیار ، خانم ها لاله و لیلی و آقای جمشید بختیار به یاد پدر تالیف نموده اند

 در معرفی نامه منتشر شده آمده است که ابوالقاسم بختیاری سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در بروجن چهار محال بختیاری به دنیا آمد و در ابتدا به سختی زندگی گذراند و به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی کفاشی ، مغازه داری و معلمی روی آورد . مدتی در اصفهان بود و در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در سی و نه سالگی دانش آموز دبیرستان امریکایی تهران ( دبیرستان البرز بعدی ) شد مرحوم بختیار پس از دریافت دیپلم به قصد ادامه تحصیل راهی امریکا شد نخست در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاههای ایووا و داکوتای جنوبی به تحصیل پرداخت و سرانجام در پنجاه و پنج سالگی آموزش پزشکی خود را به اتمام رساند

در نامه ای که سالها بعد مرحوم بختیار برای فرزندش نوشت شرح دشواری های خود را تشریح نموده او برای پسرش نوشته بود : سن ۱۹ سالگی من فروشنده دوره گردی در کوههای بخیاری بودم که هزاران رویا در سر داشتم زمانی که به امریکا رسیدم من فقط مدرک دیپلم دبیرستان امریکایی تهران را داشتم بدون پول ، بدون آشنا و هیچ کس نبود که از من حمایت کند اما بر آن بودم که پزشکی را بیاموزم و هیچ کس در این کره خاکی نمی توانست مرا از راهی که در پیش گرفته بودم منحرف سازد !

مرحوم دکتر بختیار پس از پایان تحصیلات ازدواج کرد مدتی در امریکا ماند اما در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی به ایران بازگشت تا دین خود را به سرزمین ادا کند او در ایران بیمارستانی خصوصی دایر کرد و به انجام جراحی بیماران پرداخت سه سال پس از ورود او دانشکده پزشکی تهران تاسیسن شد و او به معاونت دانشکده پزشکی برگزیده شد در سال ۱۳۱۸ شمسی دکتر بختیار بعنوان جراح ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به خوزستان آمد ابتدا در آبادان بود و از سال ۱۳۲۱ شمسی در بیمارستان شرکت نفت مسجد سلیمان به خدمت پرداخت مرحوم دکتر بختیار تا سن نود سالگی در خوزستان و مسجد سلیمان ماند و در سال ۱۳۴۱ شمسی به تهران بازگشت در اسفند سال ۱۳۴۲ طی مراسمی از خدمات دکتر بختیار در دانشگاه تهران تقدیر بعمل آمد و سالن آناتومی دانشکده پزشکی بنام ایشان نامگذاری شد دکتر ابوالقاسم بختیار سرانجام در سن نود و نه سالگی در سال ۱۳۴۹ شمسی درگذشت او به مانند تمام بخیتاری های دیگر به فردوسی و شاهنامه عشق می ورزید و بنا به وصیت او فرزندانش مرحوم بختیار را در جوار تربت حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپردند

 کتابی که آقای دکتر عزیزی به توصیف آن پرداخته اند البته هنوز به فارسی ترجمه نشده است امید است که محقق و مترجمی توانمند و دلسوز به ترجمه آن اهتمام ورزد اما آقای دکتر عزیزی مزایای کتاب را مروری بر تاریخ معاصر ایران با تاکید بر رویدادهای قوم بختیاری در کنار مرور زندگی نامه مرحوم بختیار می داند که تصاویر جالبی نیز در خود دارد می داند.

فرزندان مرحوم بختیار که به تالیف یادنامه پدر خود همت گماشته اند نیز خود پزشکان چیره دستی هستند . خانم دکتر لاله بختیار متخصص روان درمانی و نویسنده کتابهای متعدد درباره تصوف و خانم دکتر لیلی بختیار پزشک متخصص بیماریهای گوارش و مقیم امریکا هستند فرزند پسر مرحوم دکتر بختیار نیز آقای دکتر جمشید بختیار روانپزشک هستند که در تالیف کتاب خواهران خود را یاری کرده اند

بدون شک زندگی و تلاش بی وقفه مرحوم بختیار برای دستیابی به مشعل پر فروغ دانش و مقاومت کم نظیر ایشان در مسیری که طی کردند می تواند برای نسل جوان ایرانی سر مشق مناسبی باشد

دیگر اینکه افتخاری که ایشان در پیشگامی آموزش پزشکی در امریکا داشتند نیز می تواند باعث مباهات و خود باوری هم تباران بختیاری ایشان باشد

اگر به پابوس امام رضا و زیارت حکیم ابوالقاسم فردوسی در طوس نایل شدید در کنار آن آرامگاه پر ابهت علاوه بر مهدی اخوان ثالث آرامگاه دیگری را نیز برای فاتحه بجوئید آرامگاه دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا آموزش پزشکی را طی کرد و سالها به وطن خدمت نمود .

 یاد تمامی مفاخر ایران زمین گرامی باد

منبع : روزنامه شرق شماره ۵۹۶ صفحه پزشکی مقاله به قلم دکتر محمد حسین عزیزی

 سُکه وِ بیرِگُـن شَو خین اِزیدُم تیر وَندم سرهنگ تموم دُکتر زیدُم

معنی: همان موقعی که در منطقه بیرگون شبیخون می زدیم تیر به یک سرهنگ تمام زدم و دکتری را هم مجروح کردم.

شاد اُوِی آقا اَبُل سگار کِرِلَو بختیاری زنده کِرد و پوزِ بِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِـرنو

معنی: خوش آمدی اقا ابول با سیگاری که کنار لب داری چون از تو بختیاری زنده شد با تفنگ برنو.

ما بین هر بیت از اشعار بالا این مصرع را می خوانند:

مَر جنگِ مشذ جنگِ خدا دونا جنگِ تُـفَنگِ

بنا به روایت، طبق دعوتی که ابوالقاسم خان بعمل آمد وی در نزدیکی تهران توسط عاملین شاه ترور شد و شاعران با ذوق آن زمان این چنین سرودند:

چار بالون چار طیّاره چار تا زره پوش مُ گُدُم تهرون مَرو بُم نگره گوش

معنی: چهار هواپیمای جنگی و چهار زره پوش به قصد کشتن ابوالقاسم خان در حرکت بودند. ما هم هر چه از ابوالقاسم خان خواستیم که به تهران نرود ،حرف ما را گوش نداد.

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

بخش دوم: جنگ دشت شیر

جنگ دشت شیرشهرستان باغملک، بخش میداود و غائله ابوالقاسم خان بختیار در رسانه‌های داخلی و خارجی بازتاب وسیع و گسترده‌ای داشته‌است، از آن ماجرا روایت‌های مختلفی بیان شده‌است. جنگ دشت شیر در نیمهٔ اول ۱۳۲۱ خورشیدی در منطقهٔ میداود فعلی که سکونتگاه طوایف بختیاری شیخ و ممبینی و قراء همجوار آن شامل: طوایف کردزنگنه، تیرهٔ خواجه میری ایل بهمئی، بیگدلی و سایر طوایف جانکی طایفه شیخ[۱][۲][۳] است رقم خورده و تا نیمه دوم سال ۱۳۲۲ ادامه پیدا کرد. رهبری این خیزش را ابوالقاسم خان بختیار، طراح عملیات علی اصغر خان پسر سردار فاتح و فرمانده قشون بختیاری بر عهدهٔ مهراب خان عجمی بوده‌است، در این جنگ علاوه بر طوایف ایل جانکی و بختیاری چهارلنگ بسیاری از دلیرمردان ایل هفت لنگ شامل بابادی، بهداروند، منجزی، دورکی باب و عالی محمودی و… حضور داشتند. در این جنگ ایذه و قلعه‌تل، باغملک و میداوود از کنترل دولت مرکزی خارج شدند و قوای دولتی خلع سلاح و بخش وسیعی از خاک بختیاری از لردگان و اردل گرفته تا میداود و مناطق جانکی گرمسیر به تصرف بختیاری‌ها درآمد، و نظام خوانسالاری مجدداً احیاء گردید و علی اصغر خان در منطقه نورآباد ایذه با علم کردن خیمه و خرگاه به رسم خوانین بزرگ به رتق و فتق امور رسیدگی می‌گرد. این حادثه زمانی رخ داد که رضاشاه از گردونهٔ قدرت ساقط و توسط انگلیسی‌ها و دولت متفق به جزیره موریس تبعید شده بود و محمدرضا پهلوی که جوانی کم‌تجربه بود به سلطنت می‌رسد و همزمان با آن شمال و جنوب ایران به اشغال ارتش‌های شوروی و انگلستان در می‌آید. موضع ایران که پیش از آن در راستای پشتیبانی و حمایت از آلمان هیتلری بوده‌است با شروع سلطنت محمدرضا پهلوی ۱۸۰ درجه چرخش پیدا می‌کند و ایران به پل پیروزی متفقین تبدیل می‌شود. در چنین اوضاع و احوالی که با آزادی زندانیان سیاسی و اعطای آزادی‌های نسبی همراه بوده، بسیاری از خوانین و سرکردگان عشایر که در تهران محبوس و تحت نظر بودند آزاد شدند. سقوط رضاخان شادی و شعف زایدالوصفی را در میان بختیاری‌ها به وجود آورد، ابوالقاسم خان بختیار در چنین اوضاع و احوالی با بسیج نیروهای عشایر بختیاری در صدد برآمد با وارد کردن ضربات سهمگین مانع شکل‌گیری پهلوی گردد. استراتژی جنگی ابوالقاسم این بوده‌است که ایذه و باغملک و تمامی مناطق جانکی گرمسیر را به تصرف در بیاورد تا از این طریق ضمن نزدیک شدن به چاه‌های نفت آخرین میخ را در تابوت حکومت پهلوی بکوبد و ضمن تشجیع آلمانی‌ها ضربه نهایی را به استعمار انگلستان وارد نماید. مأموریت این مهم را به پسر عمویش علی اصغر خان (که در بین طوایف بختیاری ایذه و باغملک به علی عسکر خان معروف است) واگذار کرد، علی اصغر خان پس ورود به ایذه مورد استقبال شایان طوایف و بزرگان ایل قرار گرفت. شکوه و عظمت مراسم استقبال از علی اصغر خان باعث رعب و وحشت قوای دولتی شد. سرهنگ ملک مرزبان که فرماندهی دژ نظامی چهاربرجی را بر عهده داشت از منطقه خارج شد و بدون هیج مقاومتی شهرستان ایذه از کنترل دولت خارج و به تصرف سپاهیان ابوالقاسم خان درآمد. اقدام بعدی علی اصغر خان تصرف قلعه‌تل بود به همین منظور طی التیماتومی به سرگرد عبدی فرمانده قشون دولتی در قلعه هشدار داد که اگر قوای نظامی تسلیم نشوند سواران بختیاری دست به اقدامات قهر آمیز خواهند زد. اما سرگرد عبدی حاضر نبود تسلیم بشود. قوای نظامی که در قلعهٔ باستانی و استراتژیک محمد تقی خان چهارلنگ مستقر بودند. دست به مقاومت زدند. سواران بختیاری قلعه را به محاصره کامل درآوردند، علی اصغر خان در تنگ ناشلیل یک شورای نظامی تشکیل داد و ۵۰۰ سوار و تفنگچی به قلعه‌تل اعزام کرد، محاصره نظامیان ۱۵ روز به درازا کشید. در این مدت خوانین کیانی و در راس آن‌ها فرج‌الله خان و شکرالله خان کیانی در بسیج و یکپارچه کردن طوایف جانکی، ممبینی و بهمئی نهایت اهتمام را داشته‌اند. هواپیماهای نظامی عملیات امداد، آذوقه رسانی و رسانیدن مهمات را به محاصره شدگان قوای دولتی در قلعهٔ باستانی قلعه‌تل را هدایت می‌کردند، قلعه‌تل چندین بار توسط هواپیماهای نظامی بمباران شد، این بمباران‌ها هیچگونه خللی در روحیه سواران بختیاری نتواست ایجاد نماید. ابوالقاسم خان که به آلمانی‌ها گرایش داشت انگلیسی‌ها و دولت متفق را به شدت به هراس انداخت. یک ایستگاه رادیویی توسط کارشناسان آلمانی که متواری بودند در خاک بختیاری شروع به فعالیت کرد. رادیو بی‌بی‌سی و مطبوعات اروپایی و آمریکایی از آشوب بختیاری سلسله گزارش‌های مفصلی را به چاپ رسانیدند. از جانب این رسانه به انذار عمومی و زمامداران هشدار می‌دادند که اگر جلوی حرکت ابوالقاسم خان گرفته نشود منجر به اختلال در چاه‌های نفت خواهدشد که این امر برای انگلستان و شوروی بسیار خطرناک و مخاطره آفرین است و می‌تواند بر سرنوشت جنگ تأثیر بگذارد. انگلیسی‌ها که بیم آن را داشتند چاه‌های نفت از کنترلشان خارج بشود به دولت مرکزی فشار آوردند که با سرعت هر چه تمام تر با اعزام قوای نظامی شورش ابوالقاسم خان را سرکوب نمایند. در همین راستا دیوان بیگی استاندار خوزستان به یک ستون نظامی مجهز به ادوات با تجهیزات کامل مأموریت ویژه داد از مسیر اهواز به رامهرمز و از آنجا به رودزرد و میداوود عزیمت نموده و قوای محاصره شده در قلعه‌تل را نجات، شورش را سرکوب و آرامش را به منطقه جانکی گرمسیر و ایذه برگردانند، اما قبل از آنکه قوای دولتی وارد رودزرد بشوند، ملافرج‌الله رحمانی، ملامحمدحسین تقی‌پور، آمهراب کردزنگنه، ملادرویش مسیحی‌ممبینی، ملا جمعه ممبینی‚ ملاعلی نورانی‌ممبینی، ملاکریم ممبینی، ملاحسن گودرزی، ملاعلیداد تقی‌پور و بسیاری از بزرگان تیرهٔ خواجه‌میری و بیگدلی متحد و متفق شدند که با تمام توان مانع ورود قوای دولتی بشوند همچنین یک فوج سوار به فرماندهی مهراب‌خان عجمی از طرف علی‌اصغر خان مأموریت پیدا کرد به مناطق رودزرد و میداوود بروند و در کنار دلیرمردان طوایف جانکی خصوصاً طوایف ممبینی مستقر در میداود و تیغن، کردزنگنه، خواج‌میری و بیگدلی آخرین ضربه را به قوای دولتی وارد نمایند. استراتژی مهراب خان به تله انداختن نظامیان تحت امر سرگرد کشور پاد مستقر در رودزرد بود. در همین راستا سواران بختیاری در یک شبیخون در شمال میداوود در منطقه‌ای که به دره گاو مردار معروف است، قوای دولتی را به محاصره درآوردند و در یک حملهٔ گازانبری تلفات سنگینی به قوای دولتی وارد نمودند. سرسختی و رشادتی که سواران بختیاری از خود نشان دادند عرصه را به تمام معنا بر قوای دولتی تنگ کردند. در این شبیخون آمهراب عجمی و خداداد بهداروند کشته‌شدند. سرگرد کشور پاد در یک تصمیم منفعلانه به طرف منطقه دشت‌شیر عقب‌نشینی کرد. سواران بختیاری عملیات تعقیب و گریز را ادامه دادند؛ و طی یک زد و خورد شدید ۲۰۰ نفر از نظامیان و ۱۰۰ نفر از سواران بختیاری کشته شدند و مابقی قوای نظامی خلع سلاح و متواری شدند. غلبهٔ بختیاری‌ها بر قوای دولتی، انگلیسی‌ها را به شدت به هراس انداخت زیرا بیم آن را داشتند که کنترل چاه‌های نفت بدست بختیاری‌ها بیفتد. به همین جهت به دیوان بیگی استاندار خوزستان فشار آوردند که به هر طریق ممکن غائله دشت‌شیر را پایان بدهند. در همین راستا یک ستون نظامی نیرومند و تازه‌نفس به منطقه اعزام شدند، اما سواران بختیاری با به کمین انداختن قوای تازه‌نفس دولتی توانستند ضربات مهلکی به آن‌ها وارد نمایند. سرگرد کشور پاد با وجود نیروهای کمکی تازه‌نفس نتوانست کاری از پیش ببرد و از ترس محاصره و تحمل تلفات بیشتر مجبور به عقب‌نشینی شد و با این اقدام توانست باقی‌ماندهٔ نیروهای تحت امرش را از مهلکه نجات بدهد. در این نبرد دلیر مردانی چون کریم رحمانی (ممبینی)، رضی‌خان بابادی و مهراب خان عجمی و … کشته شدند. خبر عقب‌نشینی سرگرد کشور پاد به رامهرمز و استیلای قوای بختیاری بر مناطقی از لردگان و جانکی سردسیر گرفته تا ایذه و جانکی گرمسیر و رامهرمز دولت مرکزی را بر آن داشت در قالب یک نقشهٔ دقیق و حساب شده شامل اعزام قوای قهریه، فعال کردن دیپلماسی تفرقه و برقرار کردن مذاکرات پنهان با ابوالقاسم خان و همچنین رقبای سرسخت ایشان فاز جدیدی رقم خورد. قوای دولتی صبر کردند تا کوچ بهاره شروع بشود، درست زمانی که عشایر جانکی گرمسیر و بهمئی به سردسیر رفته بودند یک تیپ نظامی به فرماندهی سرتیپ همایونی فرمانده لشکر خوزستان به منطقه اعزام شد. همزمان با استقرار قوای دولتی در منطقه از طرف دولت مرکزی مرتضی‌قلی خان صمصام به عنوان فرماندار شهرکرد منصوب می‌شود. منصوب‌کردن مرتضی‌قلی‌خان به عنوان فرماندار شهرکرد، تیر خلاص دیگری بود به قوای بختیاری و سر آغاز یک جنگ حیدری و نعمتی و کاشتن بذر تفرقه و نفاق در میان بختیاری‌ها بود، همچنین سرلشکر جهانبانی و فضل‌الله علی‌آبادی از طرف دولت مرکزی مأموریت پیدا می‌نمایند که با ابوالقاسم خان وارد مذاکره مستقیم شوند. مرتضی‌قلی خان صمصام نیز برای راضی کردن ابوالقاسم خان تعداد و سیعی از خوانین بختیاری را واسطه قرار داد تا ابوالقاسم خان را قانع و ترغیب نمایند که با دولت وارد مذاکره شود. از طرف دیگر احمد قوام دوست دیرین ابوالقاسم خان از نخست‌وزیری استعفاء داده بود. در چنین اوضاع و احوالی قوای تحت فرمان سرهنگ همایونی موفق به بازپسگیری تمام مناطق تحت کنترل قوای بختیاری شد. ابوالقاسم خان پس مذاکرات مفصلی که با سرلشکر جهانبانی داشت به اصفهان اعزام و با هواپیما به تهران انتقال داده‌شد، ابتدا به مدت ۵ سال نفی بلد (تبعید) می‌شود و متعهد می‌گردد که بدون اجازه از تهران خارج نشود البته بعدها با وساطت علی‌آبادی و سرلشکر جهانبانی مورد تفقد قرار می‌گیرد و مواجبی نیز به ایشان اختصاص داده می‌شود.

محتویات

 

  • ۱دیگر جنبش‌های ابوالقاسم خان
    • ۱.۱وفات ابوالقاسم خان
    • ۱.۲تصنیف‌های جنگ دشت شیر
  • ۲پانویس
    • ۲.۱منابع

دیگر جنبش‌های ابوالقاسم خان[ویرایش]

البته ابوالقاسم خان بعد از یک غیبت ۲ ساله مجدداً ایل بختیاری را به خروش درآورد و در سال ۱۳۲۵ با همراهی ناصرخان قشقایی حرکت نهضت جنوب را تشکیل داد. علت تشکیل نهضت جنوب که یک پیمان اتحاد میان اقوام بختیاری، قشقایی، بهمئی و کهگیلویه و بویراحمد و عرب بوده‌است و این پیمان در راستای فشار آوردن به دولت مرکزی برای پایان دادن به غائلهٔ آذربایجان و برچیده‌کردن دولت پیشه‌وری به مرکزیت تبریز بوده‌است. برخی از پژوهشگران بر این باورند که اگر جریان نهضت‌جنوب و حرکت ابوالقاسم خان و خوانین قشقایی صورت نمی‌گرفت، این امکان وجود نداشت که یکبار دیگر آذربایجان به آغوش وطن برگردد. البته عده‌ای دیگر از صاحب نظران جریان نهضت‌جنوب را ساخته و پرداختهٔ انگلستان می‌دانند. صرف نظر از این قبیل گمانه زنی‌ها، حرکت بختیاری‌ها و قشقایی را نمی‌توان نادیده گرفت به هر حال این اقدامات در نهایت منجر به حفظ تمامیت ارضی و مانع فروپاشی و تجزیه ایران شده‌است.

وفات ابوالقاسم خان[ویرایش]

ابوالقاسم خان توسط یکی از عموزادگان خود به نام تیمور بختیار که آن موقع درجه سرهنگی داشت دستگیر و به تهران منتقل می‌شود و در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به طرز مشکوکی مسموم و کشته‌شد.

تصنیف‌های جنگ دشت شیر[ویرایش]

تصنیف مر جنگه، مرجنگه … و تصنیف جنگ شیر من دشت شیر داره تماشا و… در سراسر ایل بختیاری شهرت و آوازهٔ جنگاوری‌های ایل بختیاری به رهبری ابوالقاسم خان را یادآوری می‌نماید. این تصنیف‌ها توسط شاعران و سرایندگان محلی سروده شده‌اند و چون از اعماق قلب‌ها برآمدند چه زیبا بر دل‌ها نشستند.

پانویس[ویرایش]

  1.  «نمودار اجتماعی طوایف بختیاری». دانشنامه ایرانیکا.
  2.  «Bakhtyārī». دانشنامه بریتانیکا. دریافت‌شده در 3-25-2014. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک)
  3.  «BAḴTĪĀRĪ TRIBE». Encyclopaedia Iranica. دریافت‌شده در ۸ ژانویه ۲۰۱۴.

منابع[ویرایش]

  • اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۰ش.
  • اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۸ش.
  • امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، ۱۳۳۱ش.
  • امان، دیتر، بختیاری‌ها: عشایر کوه‌نشین ایرانی در پویهٔ تاریخ، ترجمهٔ محسن محسنیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
  • بابن، س؛ و فردریک هوسه، سفرنامهٔ جنوب ایران، ترجمهٔ محمدحسن اعتمادالسلطنه، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
  • بدلیسی، شرف خان، شرف‌نامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۳ش.
  • جعفری، عباس، دائرةالمعارف جغرافیایی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
  • مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
  • دیگار، ژان پیر و اصغر کریمی، «مال: کوچک‌ترین واحد تولید، بوهون: کوچک‌ترین واحد مصرف در ایل بختیاری»، نامهٔ نور، تهران، ۱۳۵۹ش، شماره ۱۰–۱۱.
  • راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمهٔ سکندر امان‌اللٰهی بهاروند، تهران، ۱۳۵۶ش.
  • سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۶ش.
  • سرشماری اجتماعی-اقتصادی عشایر کوچنده (۱۳۶۶ش)، نتایج تفصیلی، ایل بختیاری، مرکز آمار ایران، تهران، ۱۳۶۷ش.
  • صفی‌نژاد، جواد، لرهای ایران، تهران، ۱۳۸۱ش.
  • فرهنگ جغرافیایی آبادی‌های کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۷۰ش.
  • قائم‌مقامی، جهانگیر، «عشایر خوزستان: قبایل جانکی»، یادگار، تهران، ۱۳۲۵ش، س ۳، شماره ۳، ۵، ۹، ۱۰.
  • گارثویت، ج.ر. تاریخ سیاسی-اجتماعی بختیاری، ترجمهٔ مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۳ش.
  • نجم الدوله، عبدالغفار، سفرنامهٔ خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۴۱ش.
  • Field H. , Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939.

برای مشاهده مستند قوم باد، وارد صفحه مورد نظر شوید

قسمت اول قوم باد    قسمت دوم قوم باد    قسمت سوم قوم باد

قسمت چهارم قوم باد    قسمت پنجم قوم باد    قسمت ششم قوم باد

 

جهت مطالعه مقالات و مشاهده منابع، وارد صفحه مورد نظر شوید.

شناخت ایل بختیاری    مشاهیر بختیاری    درباره طایفه بابادی

مطالب مرتبط با موضوع